هنوز همه چیز همان طور سرجایش است . من ، تو و خاطرات . همه چیز دست نخورده باقی مانده است. من هنوز داغدارم . داغدار نبودت، رفتنت . من عاشقانه ترین ترانه های دنیا را فقط برای تو نوشتم . من آرام ترین موسیقی شبانه ام را برای تو نواختم . چه شب هایی که گذشت و من در حسرت شب آخر ماندم . من نرفتم ، همانجا کنار جای پای تو ماندم و اشک ریختم . کنار دست نوشته های روی دیوار، کنار یادگاری پشت جلد کتاب . هیچ آغوشی گرمی آغوش تو نمی شود ، هیچ کس نمی تواند جمله ی «دورت بگردم» را برایم بخواند. 

آمدی جانم بقربانت ولی حالا چرا/ حالا که من از پا افتاده ام چرا

تو تنها کسی هستی که ندیده اندوه درونم را خواندی، تنها تو دانستی که من چگونه ویرانم . چگونه داغانم . چه کسی جز اندوه صدای مرا می داند . من ۱۵ سال است که دلم را دفن کرده ام و هیچ کس خبر ندارد .