صدای پای ...
چقدر آرزو کردم و یکی از آن هزار آرزو پیدا نشد. در میان هجمه همیشگی اندوه های هرثانیه ام داغی هست ، یادی هست . تو هستی ، خاطره هست و ...
دیروزهایمان مثل امروز و امروزمان مثل دیروز . لعنت به دیروز و امروز . لعنت به زندگی . لعنت به پول . پول که نداشته باشی حتی معشوقه ات هم از تو گریزان می شود . چقدر دلم هوای مردن دارد . می خواهم وقتی که مردم پدرم را ببینم و در آغوشش های های گریه کنم . برایش بگویم از تنهایی هایم ، دردهایم . چه رفیقی بود پدر .
صدای پای رفتن می آید . صدای پای رفتن می آید . صدای پای ... . من در تپش ثانیه ها جا مانده ام و کسی نیست به دادم برسد . یکی نیست پیدا شود و دستم را بگیرد . من غمگینم . من داغانم .
+ نوشته شده در چهارشنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۷ ساعت 15:5 توسط قلندر
|