به خداحافظی تلخ تو سوگند، بی تو دلم ثانیه ای بند نشد . نشد آن که بشود ولی شد آنچه که نمی باید شد . من اینجا، تنها، با یادت . من اینجا، دور از نگاهت. من اینجا، غریب و اسیر تنهایت . 

مگر می شود، این همه سال دوری و باز یراپایم . چه جانی دارد این آدمی . سخت تر از سنگ. قرار است باران بیاید همین روزها ، کاش بودی که سایه بان سرت می شدم زیر نم نم این باران . 

چقدر من خسته ام ، دلم هوای رفتن دارد . چقدر من شکسته ام دلم هوای رفتن دارد ، چقدر من تشنه ام ، دلم هوای ...

بگذار بگذرد و این هم می گذرد . بگذار تمام شود ، بگذار تمام شویم . بگذار پوسیده شویم ، مبادا یادمان بماند که این بیماری یاد مسری است . دلم بر سر کوچه تنهایی مانده انگار . دلم بر سر دوراهی مانذه انگار . دوست داشتن چه مزه تلخ و گسی دارد . به یادت هر شب شمعی را فوت خواهم کرد .